ڪعبہ چشمهاے توست وقتے مرا تا زیارت تو مے ڪشاند زیباے من قربانے منم ڪہ هر دقیقہ با خداے چشمهایت مے میرم مرا سرمه کن به چشمهایت بگذار ببینمت نگاهت کنم بوسه باران بنوشمت باور کن من عشق را همان اندازه که تویی میخواهم می خواهم بنویسم از تو از ذهن آشفته ام از دلتنگی هایی که همدم لحظه لحظه هایم می شوند روزگار غریبیست اما نه به غریبی روزهایی که نیستی مَرا بفَهمهَمینگونهِکهِهَستَم بٌگذاٰرهَمهِبفَهمَند حالِمَنباتـٌوخوباَستْ اگر به تو رسيدم همان شبِ اوّل دو چشمت را بوسه میزنم آرام گرم طولانی همان چشمهای عاشقی كه آنقدر به پايت ماندم تا ثابت كنم كسی که پيامی نمی فرستد هميشه بی وفا نيست سختی عشق ديده نازِ ديده شدن می خواهد وقتی قلبی صادق باشه هيچ حرفی لازم نيست چون عشق رو حتی ميشه تو سکوت شنيد هرچقدر بیشتر عاشق یکی باشی هم بیشتر اذیت میشی هم بیشتر لذت میبری و این زیباترین پارادوکس دنیاست
:: برچسبها:
دلنوشته غم فراق ,
|